نوشته شده توسط : سحر

 

تو کز مهنت دیگران بی غمی              چرا لنگه کفش مرا میبری؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

توانا بود هرکه دانا بود                         که دیده که خط دکتر خوانا بود؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

میازار موری که دانه کش است             که شلوار داردو بدون کش است

  یا به عبارتی دیگر:

میازار موری که دانه کش است             بترس از عمویش که چاقو کش است

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پسر نوح با بدان بنشست خانواده محترمش گم شد



:: بازدید از این مطلب : 911
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر

 

کنون رزم ویروس رستم شنو        

   دگرها شنیدستی این هم شنو

که اسفندیارش یکی دیسک داد      

    بگفتا به رستم که ای نیکزاد

دراین دیسک باشد یکی فایل ناب    

   که بگرفتم از سایت افراس یاب

برو خرمی کن بدین دیسک هان   

     که هم نون  و هم آب باشد در آن

تهمتن روان  شد سوی خانه اش     

     شتابان به دیدار رایانه اش

نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت    

 یکی هم کپی از همان دیسک گرفت

در آن دیسک دیدش یکی فایل بود     

     بزد اینتر آن را و اجرا نمود

به ناگه چنان سیستمش کرد هنگ      

  که رستم در آن ماند مبهوت و منگ

تهمتن کلافه شد و داد زد          

          زبخت بد خویش فریاد زد

چو تهمینه فریاد رستم شنود     

   بیامد  که لیسانس رایانه بود

بدو گفت رستم همه مشکلش    

  وزان دیسک و برنامه ی قابلش

چو رستم بدو داد قیچی ریش     

   یکی دیسکBootable  آورد پیش


به ناگه یکی رمز ویروس را   

   تهمتن به رایانه زد بوس را

چنین گفت تهمینه به شوهرش     

  که این بار بگذشت از پل خرش

دگر بار برنامه زین سان مکن  

     ز رایانه اصلا صحبت مکن

قسم خورد رستم همی با شتاب     

  نگیرد دگر دیسک ز افراسیاب 



:: بازدید از این مطلب : 903
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری

 هستم که میام تا قلبمو با تمام

 وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به

 قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با

 خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به

 خاطر من خودتو فدا

کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من

 دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام

گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی

افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند

قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه

برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و

درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم

ناراحت نباش که بهت سر نزدم

 چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا

بتونم این کارو انجام

بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

 

قلب

قلب

 

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر

داده بود..


آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری

شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت

حرفاشو باور نکردم…



:: بازدید از این مطلب : 911
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر

 

در آن نگاه بی غمت

شکوفه باز میشود

ومن برای دل تو

سفید وبرف میشوم

چرا نگاه میکنی؟

مرا ندا میزنی؟

مگر صدای اشنا

به گوش تو رسیده است؟

به من بگو تو کیستی؟

و از کدام عشیره ای؟

که بوی کوچ میدهد؟

تمام حرفهای تو؟


 

تا نفسی باقیست، اه سردی باید کشید

دست و دل از سفره نامردی باید کشید

من بر مرگم راضیم، نزدم نمی اید عجل

بخت بد بین از عجل هم ناز میباید کشید،

ای فلک گر نمیزادی مرا اجاقت کور بود؟!

من که خود راضی به این خلقت نبودم،

زور بود...

 

 



:: بازدید از این مطلب : 917
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد